سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و به پسرش حسن فرمود : ] پسرکم چیزى از دنیا بجا منه چه آن را براى یکى از دو کس خواهى نهاد : یا مردى که آن را در طاعت خدا به کار برد پس به چیزى که تو بدان بدبخت شده‏اى نیکبخت شود ، و یا مردى که به نافرمانى خدا در آن کار کند و بدانچه تو براى او فراهم کرده‏اى بدبخت شود پس در آن نافرمانى او را یار باشى و هیچ یک از این دو در خور آن نبود که بر خود مقدمش دارى . [ و این گفتار به گونه‏اى دیگر روایت شده است که : ] اما بعد ، آنچه از دنیا در دست توست پیش از تو خداوندانى داشت و پس از تو به دیگرى رسد و تو فراهم آورنده‏اى که براى یکى از دو تن خواهى گذاشت : آن که گرد آورده تو را در طاعت خدا به کار برد پس او بدانچه تو بدبخت شده‏اى خوشبخت شود ، یا آن که آن را در نافرمانى خدا صرف کند پس تو بدانچه براى وى فراهم آورده‏اى بدبخت شوى و هیچ یک از این دو سزاوار نبود که بر خود مقدمش دارى و بر پشت خویش براى او بارى بردارى ، پس براى آن که رفته است آمرزش خدا را امید دار و براى آن که مانده روزى پروردگار . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :142
بازدید دیروز :21
کل بازدید :268303
تعداد کل یاداشته ها : 180
103/9/5
6:0 ع
موسیقی
مشخصات مدیروبلاگ
 
شقایق صحرایی[2]
چقدر تصفیه شدن خوب است. هر آدمی یک « حضرت آدم» است. خاکی سفت و سخت رسوبی چون سفال که از سیل جاری و خروشان و خرمی برانگیز بر زمین می ماند و می بندد و صدها بذر امیدوار شکافتن و هزارها ساقه ی نازک و بی تاب روئیدن و از خاک به خورشید سر زدن را در زیر می گیرد و خفه می کند و می پوساند ... و آنگاه در این خاک رسوبی «روح خدا» و سپس آگاهی بر همه ی نام ها و در نتیجه سجده ی تمامی فرشتگان در پایش و از آن پس داستان بهشت و تنهایی و نیاز به جفت و خلق حوا از خاک آدم و عصیان و هبوط به این زمین و حیرت و طرد و غربت و محکومیت رنج و جنگ و عطش و توبه و ناله ی بازگشت و ضجه ی این گیلگمش در زیر این آسمان غریب و سرد و سنگین که بر روی سینه اش افتاده است و نفس کشیدن را بر او عذاب کرده است و سخت ترین فصل این سریال خود « زندگی »، درام مصیبت بار و تحمل ناپذیر « زندگی کردن»! که آدمی در آن تجزیه می شود و بدان آلوده ...

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
برای دخترم ... عناوین یادداشتها[153]

با یاد دوست

* دانشگاه ما پنج استاد دارد! پنج آموزگار! پنج مدرس! پنج رهبر! پنج شهید گمنام! به نیت پنج تن!
حبیب ... سعید ... شفیع ... رفیع ... و ...
و هر پنج تن فرزند ِ روح الله

** اگر کتاب های آسمانی راست می گویند، اگر زبان شناسان درست می فهمند، اگر پروردگار عالمیان هر آفرینشی را با نام نهادن بر مخلوقات به کمال رساند، از همان روز ازل تو را «روح الله» نام نهاد!

*** روح خدایی و یقین دارم که حجتش بر آدمیان آخرالزمان! که با نگاهت، با سکوتت، با خشمت، با فریادت، با لبخندت اثبات کردی که انسان کامل شدن، علی وار زیستن و تا نزدیکی مرزهای عصمت پیش رفتن افسانه نیست!

**** و تو روح خدایی که هر خرداد دمیده می شوی در کالبد ِ این شهر ... 
هر خرداد ... هر بار که فصل امتحان فرا می رسد ... روح خدایی که در کالبد این شهر دمیده می شوی ...
چه رازی است در این خرداد، که هم زاده می شوی و هم جاودانه می مانی؟!

***** تو ودیعه ی خدایی و نعمتی که با آن حجت بر ما تمام شد! و چه نعمتی برتر از «روح خدا»؟!
پس بر ماست شکر نعمت ، که تو نعمتی و چه نعمتی برتر از «روح ِ خدا»؟ 

السلام علیک یا روح الله

صفحه ی یادبود موج وبلاگی 14 خرداد


89/3/14::: 1:53 ص
نظر()